یکی از فانتزیام به وقوع پیوست!
بابام از بیرون اومد تا اومد از چیپسم برداره گفتم:
اول دستتو بشور!! آقا یَک حالی داد که نگو....
فقط یکم شکستگی لگنم اذیتم میکنه ؛
ولی تمام کبودیام خوب شده
تازه دکتر گفته هفته دیگه گچ دست و پامم باز میکنه ..!
یکی از فانتزیام به وقوع پیوست!
بابام از بیرون اومد تا اومد از چیپسم برداره گفتم:
اول دستتو بشور!! آقا یَک حالی داد که نگو....
فقط یکم شکستگی لگنم اذیتم میکنه ؛
ولی تمام کبودیام خوب شده
تازه دکتر گفته هفته دیگه گچ دست و پامم باز میکنه ..!
فانتزی من اینه:
به طرف بگم جدا شیم بعد محکم بزنه تودهنم و بگه خفه شو کصافطه خر بیا بغلم....
ولی همیشه از شانس بده من طرف میگه اوکی هرجور راحتی...
=
فانتزی من اینه نفر اول کنکور بشم
زنگ بزنن خونمون بگن اول شدی بگن الان چه احساسی داری؟
بگم بد موقع زنگ زدی داشتم میرفتم مستراب (دست به اب/ مستراح) که زنگ زدی. اگه میخای احساسم رو بگم ^__^
=
از فانتزیام اینه که:
یکی بهم اس بده خوابی یا بیدار؟!
منم بگم خوابه خواب!
بعد اون بگه: کی بیدار میشی؟؟
منم بگم: من مست می نابم هوشیار نخواهم شد
از خواب خوش مستی بیدار نخواهم شد...
یعنی اینو واقعا از ته ته ته دل از خدا میخوام.
شما میگین شدنیه؟!؟!
لایک: آره داداااش! خدا هیشکیو نا امید نمیکنه.
=
یکی از فانتزیام اینه که برم قهوه خونه بعد یارو بپرسه قلیون میکشی ؟ بعد من با یه لبخند تلخ بگم : قلیون واسه سوسولاس ما یه عمره از زمونه میکشیم ! بعد توی دود قلیونای قهوه خونه محو بشم ...
=
بزرگترین فانتزیم اینه که شب عروسیم ، وقتی نشستم پای سفره عقد و عاشقانه دارم به شوهر ایندم نگاه میکنم
همه شاد و خوشحالند
بچه ها اون وسط دارن میرقصن و شادی میکنن
همسر ایندم داره با عشق بهم نگاه میکنه
وقتی عاقد عقد رو خوند و من 3 بار ناز کردم و زیر لفظی هم گرفتم آخرش بگم با اجازه بزرگترا نـــــــــــــــــــــــــخـــــــــــــــــــــــــــیر
وقتی همه این شکلی شدنO_o O_o O_o
شوهر آیندمم این جوری شد @_@ ?_O
بگم هه هه هه هار هار هار شوخی کردم بلــــــــــــــه
=
یــــکی از فــانتزیام ایـــنه کــه وقـــتی تــوی شــب تــوی خـــیابون دو لاینی داریم با مــــاشین مــیریم مـــاشینایی که از روبـــرو میـــان نـــور بــــالا کـــه میزنن چــــشم آدمـــو کـــور مـــیکنه مــاشینا یه امکاناتی داشتن کــه یـــه انـــگشتی از تــوی چـــراغ ماشین درمیومد میــرفت تو چـــشم ماشین مقابل که نور بالا زده و درش بــــیاره...!!!
خخخخخخ^ــ^
=
فانتزی من اینه که
تو عروسی اقوام یھو داد بزنم:
دوماد چقد انتره
عروس از اون بدتره!
=
فانتزی من اینه که سال دیگه، 9 مرداد، "حسینی بای" زنگ بزنه خونمون و به من بگه شما نفر اول کنکور شدید! منم خیلی ریلکس بگم: خودم میدونستم اول میشم
(9مرداد = روز تولدم = روزی که نفرات برتر کنکور رو اعلام میکنن)
=
یکی از فانتزیام اینه تلویزونو روشن کنم بگن نسل پشه ها منقرض شده،
یعنی لامصب از نفر یک کنکور شدن هم لذت بخش تره.
یکی از فانتزیام اینه که با پرواز ۴۴۴ ساعت ۴ برم آمریکا بعد هواپیما که پرواز کرد یهو یکی از جاش بلند شه داد بزنه هیچکی از جاش تکون نخوره !
هواپیما رباییده شده توسط من ! بعد یهو دختر همسایمون از بین جمعیت جیغ بزنه زن و بچه شروع کنن به گریه بعد مهماندار (ترجیحا دختر با قد بین ۱۷۶ تا ۱۸۲ مسلط به زبان فرانسه) بیاد دره گوشه من بگه تورو خدا یه کاری بکن اینجا همه زن و بچن ! بعد من از جام بلند شم اون رباینده رو بکشم بعد یهو خلبان تیر بخوره و درحالیکه داره جون میده سویچ هواپیما رو بده به من و بگه کاره خودته بعد تموم کنه بعد من با بدبختی هواپیما رو نجات بدم و بشونمش تو محلمون بعد همه مسافرا بیان دورم بوسم کنن و این حرفا بعد اون مهمانداره بیاد بهم بگه با من ازدواج میکنی ؟ بعد من یه نگاهی به دختر همسایموون بکنم و با یه لبخند نرم بهش بگم همیشه بهترین ها برای من بوده اگه مال من نشدی حتما بهترین نبودی … بعد برم پیش دختر همسایمون و اونم بپره بغلم به اونم همینو بگم اونم سکته کنه بمیره ؛ بعد منم موبایل جی ال ایکسو راحت از جیبم دربیارم بعد بگم من امیر هستم مامور امنیت پرواز ، منطقه پاک سازی شده بعد تشویقی ۲هفته بهم تعطیلات تو افق بخوره برم تو دود هواپیما محو بشم !
فانتزي من اينه بدونم وقتي رفتيم بهشت از
كدوم درخت بايد سيب بخوريم عايا؟؟!!!!!!
یکی از فانتزیام اینه که مغازه ی پارچه فروشی بزنم اسمشو بذارم برادران الهام
به جز داداش گودزیلای تل.شاید اینجوری بتونم آروم شم.خخخخخخخ
فانتزیم اینه ازطرف همراه اول بیان اون کاغذ رو بدن دستم بگم بخون آخرشم ببینم
اسمم رو توش نوشته و 25 میلیون تومان برنده شده
فقط موندم بعدش کدوم گزینه هیجانی تره؟
جیغ بنش بکشم؟
جیغ و هورا؟
دست و جیغ و هورا؟
حالا دسسسسسست آه آه آه بیا وسسسسسسط
از بچگی دوست داشتم کنار سرازیری کوچمون ی سرسره طولانی بود
ته هیجان...از موج های آبی هم دلچسب تر
بعد اینکه چون این فانتزی من بود وایمیستادم کنار پله ها از هرکی میخواست بره پول میگرفتم
چنان بچه ی اقتصادی بودم من!خسیس هم خودتی