loading...
سی خنده / بزرگترین پورتال جامع تفریحی علمی خبری و...
roholla بازدید : 177 پنجشنبه 1392/11/17 نظرات (0)

پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد. از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد :

ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.

پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت

:


من تو را کی گفتم ای یار عزیز
کاین گره بگشای و گندم را بریز

 آن گره را چون نیارستی گشود
 این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!

 

پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است! پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخش نمود...

نتیجه گیری مولانا از بیان این حکایت:‌


 تو مبین اندر درختی یا به چاه
تو مرا بین که منم مفتاح راه

roholla بازدید : 127 جمعه 1392/10/20 نظرات (0)

ﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻗﺪﯾﻢ ﺣﺪﻭﺩ 500 ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻞ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎﯼ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻫﺎﯼ ﻧﺴﺒﺘﺎ ﮐﻤﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ . ﭘﺴﺮ ﺟﻮﺍﻥ ﻭ ﺧﻮﺵ ﺳﯿﻤﺎﯾﯽ ﻭ ﻗﻮﯼ ﺟﺜﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺑﻮﺩ . ﭘﺴﺮ ﻋﺎﺷﻖ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺩﺧﺘﺮ ﺛﺮﻭﺕ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﻭ ﺑﻪ ﻟﺤﺎﻅ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﮔﯽ ﺩﺭ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻨﺎﺳﺒﯽ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﭘﺴﺮ ﺑﻮﺩ ﭘﺴﺮ ﮐﻪ ﺟﻮﺍﻥ ﭘﺨﺘﻪ ﯼ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺧﻮﺩ ﻭ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﻄﺮﺡ ﮐﻨﺪ ﭘﯿﺶ ﮐﺪﺧﺪﺍﯼ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﮐﻪ ﺷﺨﺼﯽ ﺻﻮﻓﯽ ﻣﺴﻠﮏ ﻭ ﻣﺠﺮﺏ ﺑﻮﺩ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ ﯾﮏ ﻣﯿﺦ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﻭ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﺒﺮ ﻭ ﺩﺭ ﺣﯿﺎﻁ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﺰﻥ ﻭ ﮐﻼﻫﯽ ﺣﺼﯿﺮﯼ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﯿﺎﻭﯾﺰ ﻭ ﺟﻮﺭﯼ ﮐﻼﻩ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﯾﺰ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﻃﻨﺎﺑﯽ ﺑﺒﻨﺪ ﮐﻪ ﮐﻼﻩ ﻧﯿﻔﺘﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻫﻔﺘﻪ ﮐﻼﻩ ﺭﺍ ﺑﯿﺎﻭﺭ ﺗﺎ ﺭﺍﻩ ﻭ ﺭﺳﻢ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﮐﻼﻩ ﺑﮕﻮﯾﻢ . ﭘﺴﺮ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺻﺤﺒﺖ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﻣﯿﺦ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﻣﯿﺦ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺟﻮﯼ ﺁﺏ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﭘﯿﺪﺍﯾﺶ ﻧﺸﺪ .ﻧﮑﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﺄﻣﻞ ﺑﺮﺍﻧﮕﯿﺰ ﺍﯾﻦ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﺁﻣﻮﺯﻧﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﺭﻓﺘﻦ ﺷﻤﺎ ﯾﮏ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺟﺪﺍﺳﺖ ﻭ ﻭﺟﻮﺩ ﺯﻧﮓ ﻭ ﺑﺮﻕ ﺩﺭ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﺍﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ ﺣﺪﻭﺩ 500 ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﻫﻢ ﺟﺪﺍ ﻭ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﺦ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﺏ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺪ ﭼﻄﻮﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﺮﯾﻌﺎ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﻣﻬﻤﺘﺮ ﺁﯾﺎ 500 ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺍﺻﻼ ﻣﯿﺦ ﺑﻮﺩﻩ ﯾﺎ ﻧﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺑﻮﺩﻩ ﯾﺎ ﻧﻪ ؟؟؟؟؟؟؟؟

roholla بازدید : 2555 شنبه 1392/10/14 نظرات (1)

 

ﻣﻜﺎﻟﻤﻪ ﺩﻭ ﺯﻥ ﻣﺸﻬﺪﻱ:

-ﺩﯾﺪﯾﺶ؟

-ﻛﯿﺮﻩ؟

-ﻫﻤﻮ ﻋﯿﻨﻜﯿﺮﻩ. ﻣﺪﻭﻧﯽ ﺩﺧﺘﺮ ﻛﯿﺮﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ؟

-ﻧﻪ،ﺩﺧﺘﺮ ﻛﯿﺮﻩ؟

-ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺗﺎﺑﻜﯿﺮﻩ.

-ﻛﺪﻭ ﯾﻜﯿﺮﻩ؟ ﻛﻮﭼﯿﻜﯿﺮﻩ؟

-ﻧﻪ ﺍﻭﯾﻜﯿﺮﻩ! ﺍﻩ ﺍﻩ ﻛﯿﺮﻡ ﮔﺮﻓﺘﻪ!!!

roholla بازدید : 112 شنبه 1392/10/14 نظرات (0)

در مکتب شیخ بحثی در گرفته بود و مریدان همچون مردان درون صف ارزاق از سر و کول هم بالا رفتندی،

یکی از مریدان میگفت : درد عشق از همه درد ها افزون تراست ، دیگری جفت پا وسط حرفش میپرید که ای نادان ، گرسنگی نکشیده ای که درد عشق از یاد بری ......

دیگری ابراز فضل میکرد که درد دندان بسی ازدو درد دیگر بدتر است ،و اندرین جمع هرکس دردی را بدترین میدانست ، از درد زایمان تابه تنگ آمدن از ش*ش در اتوبوس بین راهی ......
شیخ از دور بر این بحث عمیق نظاره مینمود . مریدی نالید که ای شیخ ، کدامیک را تائید مینمائی ؟
شیخ گفت : هیچکدام ، زیرا تا به حال با مانتو و دامن و جوراب شلواري و چادر نرفته اي در مستراح كه نفهمي كدوم رو بالا بكشي، كدوم رو پايين كه در جا عاشقي از يادت برود ....
مریدان جمله گریستند و نعره ها زدند تا بسر منزل مقصود دویدند.

roholla بازدید : 109 سه شنبه 1392/10/03 نظرات (0)

غضنفر ميره پيك نيك زنش ميگه بشينم زير اون درخت خوبه

ميگه نه همين وسط جاده پتو بنداز امن تره.!!

زنش ميگه اينجا ماشين ميزنه خلاصه بعد از كلي جر و بحث ميندازن وسط جاده.

بعد ميبينن يه كاميون داره مياد طرفشون هر چي بوق ميزنه اونا از جاشون تكون نميخورن كاميونه هم فرمونو ميپيچونه ميره تو درخت.
غضنفر به زنش ميگه اگه زير درخت بوديم الان مرده بوديم

roholla بازدید : 82 دوشنبه 1392/10/02 نظرات (0)
ﺭﻭﺯﯼ ﺩﻭ ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﺧﺪﻣﺖ ﺷﯿﺦ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻃﻔﻠﯽ
ﻧﺰﺍﻉ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪﯼ ﻭ ﻫﺮ ﯾﮏ ﺍﺩﻋﺎ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪﯼ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﺁﻥ ﻃﻔﻞ
ﻫﺴﺘﻨﺪﯼ.
ﺷﯿﺦ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ : ﺗﻨﻬﺎ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﻊ ﺍﯾﻦ ﻣﺸﮑﻞ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ
ﺳﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺷﺒﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﮕﺰﺭﺍﻧﻨﺪﯼ .
ﺻﺒﺢ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺷﯿﺦ
ﺍﺯ ﮐﻮﺩﮎ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﺍﯼ ﻃﻔﻞ !
ﺩﯾﺸﺐ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﮐﻮﻟﺮ ﺭﺍ
ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ؟
ﮐﻮﺩﮎ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﺍﯾﻦ ﭼﭙﯿﻪ !
... ﺷﯿﺦ ﮔﻔﺖ:
ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﭘﺪﺭ ﺗﻮﺳﺖ!
ﺟﻤﻠﻪ ﻣﺮﯾﺪﺍﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺍﯾﺖ ﺷﯿﺦ ﮐﻒ ﻭ ﺧﻮﻥ ﻗﺎﻃﯽ ﮐﺮﺩﻩ
ﻭ ﺭﺍﻩ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺭ ﭘﯿﺶ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪﯼ
roholla بازدید : 95 دوشنبه 1392/10/02 نظرات (0)
ایرانیا با عربا دعواشون میشه ایرانیا یه طرف سنگر میگیرن عربا یه طرف...
هی به هم سنگ پرتاب میکنن منتها چون سنگر گرفته بودن طوریشون نمیشه
یکی از ایرانیا پا میشه میگه بزار یه رکبی بزنیم
داد میزنه جعفر کیه؟؟؟
یکی از عربا میگه منم با سنگ میزنه منفجرش میکنه...
عربا که میبینن بد رکبی خوردن یکیشون پا میشه میگه
ممد کیه؟
هیشکی جواب نمیده،!
میگه گفتم ممد کیه!
باز هیشکی جواب نمیده!!
طرف میبینه فایده نداره میشینه..
یک دقیقه بعد یکی از ایرانیا پا میشه میگه
کی با ممد کار داشت؟؟
عربه خوشحال میشه پا میشه میگه من،،
ایرانیه اونم با سنگ میزنن منفجرش میکنن
roholla بازدید : 155 دوشنبه 1392/10/02 نظرات (0)

معنی بسیار خنده دار و مرموز برخی کلمات خانم ها

 

- خبٌ : این کلمه ‏ای است که زنان برای پایان دادن به مکالمه‏ هایی استفاده می‏کنند که در آن حق با آن‏هاست و شما باید خفه‏ بشوید.‏
-پنج دقیقه : اگر مشغول لباس ‏پوشیدن است یعنی حداقل نیم ساعت. هرچند پنج دقیقه دقیقاً معادل پنج دقیقه است اگر به شما پنج دقیقه بیش‏تر زمان جهت تماشای فوتبال داده شده باشد.
‏ -هیچٌی : این آرامش قبل از توفان است. معنی و مفهوم آن این است که باید به شدت گوش‏ به ‏زنگ باشید . بحث‏هایی که با هیچی شروع می‏شوند، غالباً با خبٌ تمام می‏شوند.‏
-بفرمایید: این کلمه اصلاً ربطی به اجازه دادن انجام کاری ندارد. "اگه جرئت داری" در آن مستتر است.
-آه بلند : این در حقیقت یک کلمه محسوب می‏شود که معمولاً درست فهمیده نمی‏شود. آه بلند یعنی او فکر می‏کند شما یک احمق به ‏دردنخور هستید و او نمی‏داند چرا دارد وقتش را با ماندن و بحث با شما سر هیچٌی تلف می‏کند.
- اشکال نداره : این یکی از خطرناک ‏ترین جملاتی است که زن شما ممکن است به شما بگوید. اشکال نداره یعنی اون به زمان طولانی‏ تری احتیاج دارد که تصمیم بگیرد شما چگونه باید تاوان این اشتباه‏تان را پس بدهید.‏
- ممنون : از شما تشکر می‏کند. فقط بگویید خواهش می‏کنم. هیچ حرف اضافه‏ای نزنید. خیلی ممنون می‏تواند نشان دهنده یک خطر بالقوٌه باشد.
- اصلاً هرچی : این ترکیب برای گفتن به حساب می رسم! یا مرده ‏شورت رو ببرن استفاده می‏شود.
-نه . نگران‏ش نباش عزیزم، خودم انجام می‏دم: یک جمله بسیار خطرناک دیگر. به معنی آن‏که این کار به دفعات متعدد به شما محول شده و حالا تصمیم گرفته خودش دست به کار شود. این حالت معمولاً منجر به حالت‏ی خواهد شد که شما بپرسید چی شده؟
roholla بازدید : 116 دوشنبه 1392/10/02 نظرات (0)

یه بار دوست دخترم به هوای سینما خونه شونو پیچوند و اومد خونه پیشِ من!
بعد از یه ساعت باباش زنگ زد موبایلش گفت : بیا خونه مهمون اومده مامانت دست تنهاست! دوست دخترم گفت :یه ربع دیگه خونه م! بعد از نیم ساعت باباش زنگ زد گفت: کجا موندی ؟ داری قل میخوری تا خونه؟
این گفت: هنوز تو سینمام،یه مشکلی پیش اومده درا باز نمیشه! خلاصه هی باباش 5دقیقه یه بار زنگ میزد و اینم میگفت: الان منتظر تاکسیم، الان تازه سوارِ تاکسی شدم، الان از تاکسی پیاده شدم! منم شاکی شدم گفتم: بابا پاشو برو کوفتمون شد!!!
داشتیم بحث میکردیم که باز باباش زنگ زد،اینم قاطی کرد گفت:
بابا .. واقعا ده دقیقه دیگه خونه م... دارم لباسامو میپوشم بخدا...

تعداد صفحات : 3

درباره ما
سی خنده بزرگترین پورتال جامع شامل سرگرمی ، نرم افزار ، بازی ، تم ، پزشکی و سلامت ، آموزشی ، خبری ، روانشناسی، زناشویی، مد ، دکوراسیون، آشپزی ، آهنگ ، کتاب ، عکس ، سبک زندگی و...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 906
  • کل نظرات : 304
  • افراد آنلاین : 26
  • تعداد اعضا : 7582
  • آی پی امروز : 153
  • آی پی دیروز : 158
  • بازدید امروز : 235
  • باردید دیروز : 377
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 2
  • بازدید هفته : 1,539
  • بازدید ماه : 1,539
  • بازدید سال : 45,663
  • بازدید کلی : 1,954,897
  • کدهای اختصاصی