loading...
سی خنده / بزرگترین پورتال جامع تفریحی علمی خبری و...
roholla بازدید : 89 یکشنبه 1392/08/26 نظرات (0)

مرده شور گفت تا شما بیرون نروید من او را نمی شویم،


داخل یک پلاستیک پیچیده بودنش، گفتم برید کنار، چادرم را انداختم،

گفتم من خودم پسرم را می شویم. طاقتش را هم دارم.

مگر زینب (س)

طاقت نداشت، من مگر زینب (س) نیستم. من هم زینب (س) هستم. من پسرم

را می شویم. بروید کنار، همه رفتند من ایستادم. اما بدنم می لرزید.

گفتم هیچ کسی حق ندارد به پسر من دست بزند. دستام را بالا بردم،

گفتم: خدایا همانطور که به حضرت زینب (س) قدرت دادی به من

هم قدرت بده. وقتی پلاستیک را کنار زدم دیدم مصطفی سر ندارد،

دست در بدن ندارد، پاهایش نیست، دیگر چیزی نفهمیدم.

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
سی خنده بزرگترین پورتال جامع شامل سرگرمی ، نرم افزار ، بازی ، تم ، پزشکی و سلامت ، آموزشی ، خبری ، روانشناسی، زناشویی، مد ، دکوراسیون، آشپزی ، آهنگ ، کتاب ، عکس ، سبک زندگی و...
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 906
  • کل نظرات : 304
  • افراد آنلاین : 25
  • تعداد اعضا : 7582
  • آی پی امروز : 151
  • آی پی دیروز : 65
  • بازدید امروز : 884
  • باردید دیروز : 98
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,362
  • بازدید ماه : 3,239
  • بازدید سال : 47,363
  • بازدید کلی : 1,956,597
  • کدهای اختصاصی